زین پس کاشانه ام را بر باد می سازم
تا همیشه در راه باشم
زین پس به کوه نمی اندیشم
تا نکند در رفتنم سنگین گردم
زین پس به درخت هم نمی اندیشم
تا ریشه در خاک نداشته باشم
زین پس به قاصدک عشق می ورزم
تا سبک باشم
زین پس به آزادی نمی اندیشم
تا رهاییم را زیر سوال نبرم
زین پس خیره نمی شوم
تا نگاهم مرا از رفتن قافل نکند
زین پس حریر را لمس نمی کنم
تا خیال؛ مرا از راهم دور نکند
زین پس تورا می خوانم
تا راهم درخشان بماند
و آنگاه می توانم بگذارم و بگذرم
چه زیبا.
خیلی ناز بود.
موفق باشی.
یا حق
کاش با انديشيدن يا نیانديشيدن به چيزی مثل اون يا برعکس اون می شديم
عزیز مهربانم سلام ..
اطاعت امر کردم و نگاشتم در وصف مادر ..
.
.
زین پس ما نیز به قاصدک عشق خواهیم ورزید تا پیام آور ترنم های مهرت باشد ..
ارادتمند
سلام. خوبی؟ تونستی به من سر بزن
اره هر چی بخوای بهتر بشه بدتر میشه...
سلام.خیلی قشنگ بود.ببخشید اگه دیر میام.امتحانا مهلت نفس کشیدن نمیده.آبدیت کردم.بیایا.آندیا
شعر زیبایی نوشتی موفق باشی
سلام ... کاش گذاشتن و گذشتن برای همه راحت بود .. اما فقط شعرش زیباست .... کاش همه قاصدک عشق باشیم و بس
تادرقفس بال و پر خویش اسیر است...بیگانه زپرواز بود مرغ هوایی
ریشه های خیالم را در سرزمین یاد او محکم می کنم تا نه حریر ریسمانم گردد و نه درخت زندان.تا نه گذاشتن سخت باشد و نه گذشتن در فضا معلقم کند.تو نیز چنین کن...