کاشانه

نگاهت را به دنیا دیده ای
عشقت را به نظاره نشسته ای
کیشت را به انتقاد گرفته ای
مرگت را مسخره کرده ای
تو با مرگ آمدی
توبا مرگ می مانی
تو با مرگ میمیری
مرگ آتش زیر خاکستر نیست
مرگ زبانه های شعله زندگیست
با زندگی بر مرگت بتاب
تا برایت روش شود
مرگ ناگفته نیست
مرگ ترجمان زندگیست
مرگ ؛ مرگ زندگی نیست احیای زندگیست
مرگ منطق زندگیست

زرد

چشمهایت دیدن را به تو تحمیل میکند
دستهایت لمس کردن را و گوشهایت صدا ها را
و تو دنیای آنها را درک میکنی
دنیایی که آنها برایت ساختند
۵ حس
۳ بعد
و دیگر هیچ
کاش میدانستی که در رویای دنیای خودت هستی
تو هستی نه در مغزت
که در بودنت
ونمی دانی که بودنت را فراموش کرده ای
و تو خاک خواهی شد

مهر

آرزویم دیدارت در یک روز آفتابیست
تا آفتاب از وجودت گرم شود
آرزویم دیدارت در یک روز بارانیست
تا باران از رحمتت بهره ببرد
آرزویم دیدارت در یک روز ابریست
تا ابر ابراز بی دریغ محبت را یاد بگیرد
آرزویم دیدارت در یک روز روشن است
تا ببینم آچه را که مجبور به فراموش کردنش شده ام