ریحان

نمی دانم به دنبالت کجا گردم
نمی دانم برای دیدنت باید کجا باشم
نمی دانم بیابم من تو را یا نه
نمی دانم شوم دریا و یا چون ساحلش باشم
نمی دانم شوم چون باد یا صبح سحر باشم
نمی دانم رها باشم

تو

شاید
بپرسی اگر چیزی از تو بگیرم چه می کنی:
اگر
((دستم را بگیری ))
می دانی که دستم برای شناختنت وسیله بود
آنچه شناخت این نبود
((پایم را بگیری))
پایم راه نبود راه رو بود
((گوشم را بگیری))
آنچه باید شنید یک لحظه است
دیگر از آن آواست
((زبانم را بگیری))
نگویمت! زیباییت تعریف ناشدنیست
((چشمم را بگیری))
می دانمت نمی بینمت
((بدنم را بگیری))
من منم. تنم حمال من
می بینی !

شوق

با یادت برای بودم دعا میکنم
دعا می کنم که مرا لحظه دیگری عمر دهد
شاید آمدنت را ببینم
در شوق دیدارت به در و دیوار می آویزم
کاش تا زنده ام بیایی
که آمدنت نه دلیل بودنت که دلیل رحمت است
من دیدگانم را به سجاده گل سرخ میدوزم
من دلم را بر نوک بلند ترین درخت می آویزم
شاید ببینم که می آیی
میدانی