منتظرت هستم
سالهاست که منتظرم
من نامت را از نجوای برگها شنیدم
من نامت را بر روی کوهها خواندم
من نامت را از گل محمدی بوییدم
من می دانم تو آماده ای که بیایی
اما آیا من هم این احساس را دارم
آری من نیز چنین خواهم بود
من صبورانه منتظرت می مانم
من مشتاقانه منتظرت هستم
من می دانم جه خواهی کرد آنگاه که بیایی
من بزرگ خواهم شد تا تو بتوانی بر من تکیه کنی
من بزرگ می مانم حتی اگر به ظاهر نباشم
من منتظرت هستم
سلام .. گاه حس مس کنم زندگی به انتظار بی معنی میشه ... شعر زیبایی بود .. ممنونم بابت اون همه لطفتون به من
سلام ... در مهربانی همیشه بزرگ هستی ... ارادتمند