با ما

نمی دانم  که چگونه بخوانمت وقتی نمی توانم بنویسمت
نمی دانم  که چگونه بخوانمت وقتی می دانم در پس پرده دیدگانم به نظاره ام نشسته ای 
نمی دانم  که چگونه بخوانمت وقتی نمیدانم کی هستم
نمی دانم  که چگونه بخوانمت وقتی برای صدا کردنت نجوا میکنم
نمی دانم  که چگونه بخوانمت وقتی سرم را از شدت دوریت بر شانه هایت می سایم
نمی دانم  که چگونه بخوانمت وقتی هستی و از نبودنت فریاد میزنم
نمی دانم  که چگونه بخوانمت وقتی در هنگام صحبتم با تو می گریم
نمی دانم  که چگونه بخوانمت وقتی گمت میکنم برای پیدا کردنت به خودت رو می آورم
نمی دانم  که چگونه بخوانمت وقتی می دانمت و می شناسمت 
نمی دانم  که چگونه بخوانمت وقتی بی دلیل بر وجودت واقفم
نمی دانم  که چگونه بخوانمت وقتی پندت را بر گلبرگ و شعرت را بر جوی و لطفت را بر باران و مهرت را بر نسیم و عشقت را بر شبنم و روحت را در خودم حس میکنم.
نظرات 2 + ارسال نظر
زمینی یکشنبه 4 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 12:02 ب.ظ http://aiehaiezamini.blogsky.com

ممنون از لطفت. توانمند و سرخوش باشی!

[ بدون نام ] یکشنبه 4 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 10:18 ب.ظ

galaxy
صدا
گشایش در
برخورد پاشنه و پله
سلام ...
دنیا خلاصه می شود در نقطه ای که تویی
اکنون بوسه تنها اغاز راه است

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد