دیدگانم به دنبال صدای نگاهت رنگ ها را میشمارد
دستهایم برای دیدارت از عطش ترک بر میدارد
بوی تورا از صدای آب میشنوم
نفسم به شماره نام تورا زمزمه می کند
پوستم خنکای تو را با حرص می بلعد
نگاهم به دنبال صدای قدمهایت دور می گردد
به آستانه حضورت قدم می نهم
جسمم به ورطه میرود و روحم بر تو سلام می دهد
کیست که من را من بداند که جز تو کسی نیست
لحظه ها با من به تپش در می آیند
آری تو را با دلم مینگرم
و میخوانمت به نام نامی تو
صدای رنگها در گوشم طنین انداز میشود
و من میروم تا نور
galaxy
salam
dige barat nazar nmidam khili ham delet bekhad man barat nazar bedam bi marefat
به زودی رمز رو به ايميلتون ميفرستم. موفق باشی...
هل زمانی تا شوم دمساز خویش
بشنوم با گوش خویش آواز خویش
تا ببینم اینکه گوید راز کیست
از زبان من سخن پرداز کیست
این منم یا رب چنین دستان سرا
یا دگر کس میکند تلقین مرا
این منم یارب بدین گفتار نغز
یا که من چون پوستم گوینده مغز...
از اینهمه مهربانی ممنون.
دوست عزیزم سلام!
ممنونم از حضور مهربونت در ایام ما.
تو خود صاحب قلبی مهربون هستی.
و ما حضور مهربانانی چون تو را به انتظار نشسته ایم.
می خوانمت به ایام خسته مان
ای که صدایت رنگ مهربانی می دهد..
منتظرت خواهیم بود...
ارادتمند
سلام دوست مهربون..
ازت خبری نیست؟
نام سرزمینت به مهربانی در ایام ما ثبت شد .
ارادتمند