میخوانمت به نام
می بینمت به چشم
می گویمت به زبان
و میدانم همان گونه ای که من می خواهم
وای بر من
من مشرکم
من بت پرستم
چگونه با خودم تو را به تفسیر میکشم
چگونه تو را در فهرست خودم جای میدهم
عمری میکوشم برای بتم گریه کنم
عمری میکوشم در راه بتم صدقه دهم
و آنگاه در مرگم نکند نشناسمت که پرده بیفتد
و بدانم ذهنم را پرستیده ام
مهربان من تو را به نام مهربانیت می شناسمت
شاید که با مهربانیت در روز حشر رخ بنمایی
دوست عزیز و مهربانم سلام ...
و تو خود نیز مهربان ایام مایی
که مهربانی ات در ایام ما تفسیر شده است.
ارادتمند
ای انسان دل شکسته دار که او نزد دلهای شکسته است.
الهی تورا سپاس میگویم که طالب چون توئی هستم
سلام مهربون !
پس کجایی که منتظر ترنم های مهر تو هستیم .
ارادتمند
سلام...
جانا سخن از زبان ما می گوئی...
سلام مهربان خاموش...
عزیز و مهربانم سلام ....
سرانجام عطر حضورت را در ایام خویش استشمام کردیم ..
مدتهاست که حضور پر مهرت را به انتظار نشسته بودیم ..
تو خود نگارنده دفتر عشقی و ما برگ خستهء جدا شده از دفتر عشق که به دنبال نگارنده مهری چون تو که روح عشق را در ما زنده کند ...
ارادتمند همیشگی