شانه

به آسمان نگاه کن
به شوقت برای دیدارش
چه روزها که دیگر خسته میشوی از وجود خودت
ودلت میخواهد از خودت بیرون بیایی
تا دوباره نظاره اش کنی
و جمال بی مانندش را با جانت درک کنی
و دوباره به وجودش ثات کنی که دوستش داری
و اکنون که نمیتوانی
در حسرت ان به آسمان نگاه کن

شن زار

به دنیا آمده ای که چه کنی
آمده ای ثابت کنی از تو بدتر هم وجود ندارد
یا آمده ای که ثابت کنی از خود اویی
نمی دانم میدانی تو چه هستی
تو خود را با چه موجودی مقایسه میکنی
مگر میشود
مگر موجودی برای مقایسه با تو آفریده شده
انسان تو همتا نداری
به هوش باش ای رونده راهروی زندگی
تو توانستن را داری
و موجودات دیگر مجبور شدن را
تو بیاب آنچه جستنیست
تو آمده ای که بیابی
تو آمده ای که دانش وجودت را با خود ببری
ای انسان
تو بودنت را در اراده ات داری
اراده کن که باشی

مراد

دلم هوای تو را دارد
دوباره تکرار بوی شاد تو در فضا
دوباره تکرار اسم تو در ربنا
ترانه های وجود تو در سراسر باغ
نشانه های وجودت درعالم خاک
الهی آنچنان به تو محتاجم و در خود مشغول
که فراموش میکنم وجودم از توست
و آنگاه که نعماتت را بر خودم حرام میکنم
تازه وجود خودم را در کالبدم احساس میکنم
من زنده ام
و قویتر من آموختم که بودنم به سخن نیست که عملم نشانه وجودم میباشد
همانند روزه که میدانم میتوانم بخورم و نهیش میکنم تا ثابت کنم من هستم
من اشرف مخلوقاتم