چشم

می نگرم به حال غم
می نگرم به بیش و کم
می نگرم به هستیم
می گذرم ز مستییم
من ز زمان گذر کنم
من ز جهان حضر کنم
من دل خود نهاده ام  
من به کجا سفر کنم

کاغذ

دل
هوا
نغمه
آتش
شور
سبز
دل
تو
راه
نفس
غم
ناله
خاک
زندان
پرده
صدف
رها
تو
تو
تو
تو
.........

نظم

صدای عشقت را از چند وجبی میشنوم
نور روشن سبزت را با جانم میبینم
کن فیکونت را در هستی عالم میستایم
لحظه های درخت دوباره آغاز میشود
و من در روح درخت به نظاره ات نشسته ام
چراغانی درختان بی بدیع است
و من ..........
نه بهاری دارم و نه خزانی
چون تو بهار مرا عمدا فراموش کردی